پرواز تا باشگاه پرواز
پرواز تا باشگاه برای همیشه جز دیدن تو
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پرواز تا اسمان برای همیشه و آدرس parvaz11000.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شماره تلفن خونتون


ابتدا یک ماشین حساب آماده کنید تا با هم پیش بریم.ماشین حساب موبایل هم میشه.

۱.هفت رقم شماره ی تلفن خودتونو در نظربگیرید.

۲.حالا سه رقم اول اونو وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ تو ماشین حساب وارد کنید.

۳.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل رو با ۱ جمع کنید.

۴.عدد به دست اومده رو در ۲۵۰ ضرب کنید.

۵.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رو با عدد به دست اومده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خودتون رو با اون جمع کنید.

۶.عدد ۲۵۰ رو از حاصل به دست اومده کم کنید.

۷.حالا حاصل رو تقسیم بر ۲ کنید.

حالا این شماره براتون آشنا نیست؟

[ جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:55 ] [ محمد ]

از دست زمانه تیر باید بخوری
دائم غم ناگزیر باید بخوری
صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست
بچه تو هنوز شیر باید بخوری ...

 

********************************************

 

روزی تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم!
لامپ ۶۰ هم نبودی من اشتباه کردم!

 

********************************************

 

خواص گوسفند:
بو میدهد.
سبزی میخورد.
گاهی می خوابد.
پرواز نمیکند.
عقل دارد اما اس ام اس های سر کاری را تا آخر می خواند!


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:48 ] [ محمد ]

  Euro Truck Simulator اولین بازی شبیه سازی کامیون با تنظیمات اروپایی می باشد. در این بازی شما در شهرهای مختلفی از رم تا برلین تا مادردی و تا پراگ (و شهرهای دیگر دنیا) با یک ماشین کاملا واقع گرایانه رانندگی خواهید کرد. Euro Truck Simulator یک بازسازی ارزشمند و طبیعی از کامیون های جاده های اروپایی می باشد. در این بازی شما در شهرهای اروپایی مختلف رانندگی خواهید کرد، شهرهای بسیار زیبایی را خواهید دید، محموله های مختلفی را بار خواهید زد و باید آنها را سر موقع به دست مشتری برسانید.بازی در بر اساس طراحی ماشین های اروپایی ساته شده، تمامی کامیون ها بسیار واقع گرایانه و با جزئیات بالا و بر اساس کامیون های واقعی ساخته شده اند. محیط داخلی کامیون در این بازی کاملا مانند بخش های بیروی کامیوت واقعی شبیه سازی شده است. ابزارهای واقعی مانند نشانگرهای فلش زن، دما و چراغ های خطر کمبود سوخت، برف پاک کن ها و سرعت سنج و … دارای کارآیی دقیق می باشند.

 

Euro Truck Simulator 2-FiGHTCLUB | 580 MB

 

 

 

 

 

Euro Truck Simulator 2 دانلود بازی Euro Truck Simulator 2 برای PC


ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:9 ] [ محمد ]

 

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011

   دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش – Tankwagen Simulator 2011

 

 

 

شما در این یازی زیبا به عنوان راننده چندید کامیون (تریلر) نفتکش هستید و وظیفه دارید مرسوله های مختلف از جمله بنزین و گازوییل را به پمپ بنزین های سطح شهر و اتوبان تحویل دهید. بازی از گرافیک بسیار بالایی برخوردار است و از همه مهمتر شبیه سازی آن می باشد تا شما را با مشکلات همچین کامیون ها و نحوه ی رانندگی با آنها آشنا سازد.

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011

 

 

 

 

 


دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 دانلود فایل (لینک مستقیم)

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 دانلود فایل (غیر مستقیم – Rapidshare)

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 دانلود فایل (غیر مستقیم – Fileserve)

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 دانلود فایل (غیر مستقیم – DataUp)

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 302 MB

 

دانلود بازی شبیه سازی تانکر نفتکش   Tankwagen Simulator 2011 رمز: www.p30day.com

 


 

 

[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:4 ] [ محمد ]

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید

پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت :  اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود.

در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت.

دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد

او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت

و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟

چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :

۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند

تا پدرش به زندان نیفتد.

لحظه ای به این شرایط فکر کنید.

هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است

که اصطلاحا جنبی نامیده می شود.

معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:39 ] [ محمد ]

رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.

یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟

پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم !

.

.

.

مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!

پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن !

.

.

.

به یارو میگم حاجی, بزن تو دنده من هول میدم روشن شه.

میگه بزنم ۲ ؟ پَـــ نَ پَـــ بزن ۳فوتبال داره !

.

.

.

اس ام اس پ ن پ

رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،

میگه بال مرغ؟

پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !

.

.

.

اس ام اس جدید پـ نه پـ

پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟

میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم.

میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور !

.

.

.

پیامک په نه په

مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم میخوای شام بیاری؟

گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ میخوام گلای سفره رو اب بدم !

.

.

.

دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم ازراه اومده میگه خوابه؟

میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!

.

.

.

اس ام اس په نه په

سر سفره عقد ، حاج آقا: آیا بنده وکیلم ؟

عروس: پـَـ نـَـ پـَـ  متهمی !

.

.

.

اس ام اس پ ن پ

به معلممون میگم آقا اجازه هست بریم دستشویی ؟!!! میگه واجبه ؟!

پ ن پس مستحبه !!

.

.

.

همسایمون عروسی داشتن

دوستم خونمون بود هی سروصداشون میومد.دوستم گفت عروسیه؟

 پـَـ نـَـ پـَـ همسایمون سرخ پوسته مراسم خاص خودشونه !

.

.

.

رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟!

میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!

.

.

.

رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟

گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم ,اومدم خودمو معرفی کنم!

.

.

.

رفتم رستوران یارو میگه غذا میل دارید قربان؟

پ نه پ اومدم ببینم اینجا حقوق خوبه؟از کارت راضی هستی یا نه !

.

.

.

داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته،

برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو بازکرده با تعجب میپرسه

قاسم تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟

میگم:پَــــ نَ پَــــ قاسم رسید من دیلیوریشم…

.

.

.

به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟

میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود

کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد… !

.

.

.

با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیروایسادیم.

دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَپَــــ… گربه اس باباش

مرده ریش گذاشته!

.

.

.

تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده

میگه میخوای بند نافو ببری؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم

از مامان بچه شاباش بگیرم!!

.

.

.

بعد از چند ساعت عمل بچم به دنیااومده با کلی ذوق به بابام

نشونش می دم.میگه بچته؟؟؟!! میگم پَــــ نَ پَــــ اینو الان

از اینترنت دانلود کردم نسخه آزمایشیه واسه تست تا اصلش بیاد!!!

.

.

.

آهنگ اندی تو ماشین گذاشتم دوستم میگه اندیه ؟

پَـــ نَ پَـــ داریوشه,داره خودشو لوس میکنه بخندیم !

.

.

.

تصادف شده زنگ زدم اورژانس میگه کسی صدمه دیده

پ نه پ زنگ زدم بگم همه سالمن نگران نشو !

.

.

.

تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده ۴ لیتری تکون میدیم !

طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟

میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !

.

.

.

استاد: کی جواب این سوالو میدونه؟

من دستمو بردم بالا

استاد: میخوای جواب بدی؟

من: پــــَ نه پــــَ میخوام ببینم باد از کدوم ور میاد !

.

.

.

عاقد سر سفره عقد : عروس خانم وکیلم؟

پَ نه پَ دکتری ! دعوت کردیم سطح مجلس بره بالا !

 

 

ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:29 ] [ محمد ]

 

 

MissCall =دختر نا بالغ را گویند

Damn You All = دم همتون گرم

Suspicious =به لهجه اصفهانی: ساس از بقیه ی حشرات جلو تر است

Johnny Depp =قاتل افسرده

Acer =ای آقا!

Welcome =دهن لق

Manual =من و بقیه

Accessible =عکس سیبیل

Refer =فر کردن مجدد مو

See you later =لات تر به نظر میای

 

 

 

 

Good Setting= آن سه چیزِ نیک را گویند: گفتار نیک – کردار نیک – پندار نیک

Piece of a man who owns a locker = مرتیکه لاکردار

Above Border = فرامرز

Insecure = این سه نابینا

Business=اشاره به بوزینه در گویش اصفهانى

Legendary = دارهٔ محافظت از لجن و کثافات شهری

Subsystem = صاحب دستگاه

Velocity =شهری که مردم آن از هر موقعیتی برای ولو شدن استفاده می‌‌کنند

Comfortable = بفرمایید سر میز

Long time no see = دارم لونگ می‌‌پیچم، نگاه نکن

Cambridge = شهری که تعداد پلهایش انگشت شمار است

Categorize = نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ می‌‌شود

Jesus =در اصفهان به بچه گویند که دست به چیز داغ نزند

Hairkul = آنکه روی شانه‌‌هایش مو دارد

Watergate =دروازه دولاب

UNESCO= یونس کجاست؟

Finland = سرزمینی که مردمانش مشکل گرفتگی بینی‌ دارند

Latino = لات بازی ممنوع

Godzilla = خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا

Savage Blog = ساوجبلاغ

Betamethasone = منطقه اى در معرض بتا و از این دست امواج

[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:20 ] [ محمد ]

امروز قصد دارم یه سایت خیلی جالب رو معرفی کنم که میتونید

وارد بشید و میزان سرعت تایپ خودتون رو بسنجید ، این سایت به صورت

آنلاین در حال تایپ کلمات شما ، سرعت تایپ شما رو با افراد حاظر در سایت

مورد سنجش قرار میدهد ، و در آخر رتبه شما را نماشی میدهد .

 


 

 

برای ورود به سایت اینجا را کلیک کنید

[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:7 ] [ محمد ]

 

سلام دوستان ، امروز به سایت برخوردم که  واقعا کار جالبی انجام داده با ورود به این سایت طرحی از یک پیانو میبینید ، و میتونید خیلی راحت از تمام امکانات یک پیانو در این سایت استفاده کنید . جالبتر اینکه تمام آکورد ها و نت ها رو میتونید امتحان کنید . ( البته به گیتار نمیرسه !)

توجه کنید که کلید های ۱تا ۷ برای آکورد ها هستش و نت ها رو میتونیدبا موس بنوازید ، فقط یک نکته ، باید برنامه فلاش پلیر روی سیستم نصب شده باشه و تا لود شدن کامل سایت منتظر بمانید

از این پیانو لذت ببرید

The Virtual Pianoبرای ورود به سایت اینجا را کلیک کنید

[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:55 ] [ محمد ]

دیکشنری ، قرآن ، استخاره ، whois ، فال حافظ ، زمان پخش برنامه های تلوزیون ، مکان های دیدنی هر شهر ،

محاسبه مسافت بین شهر ها ، ساعت کشور ها ، سرویس نهج البلاغه ، سرویس عاشقانه ، پیام سلامتی ،

۶ تیم اول لیگ برتر و بسیاری از خدمات دیگر! کلیه این خدمات تنها با ارسال یک SMS! با استفاده از این ترفن

د شما میتوانید با ارسال SMS به شماره مخصوصه هر سرویس ، از اطلاعات آن که به شکل SMS برای

شما ارسال میشود کاملأ رایگان و تنها با هزینه یک پیامی که میفرستید ، استفاده کنید.



ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:52 ] [ محمد ]

این بار قصد داریم بازی زیبای دیگری برای گوشی های موبایل برای شما کاربران عزیز در سایت قرار دهیم.
نام این بازی زیبا Edge of Fire می باشد که محصول شرکت Qplaze است و دارای کیفیتی مناسب و حجمی کم و با سبک اکشن و جنگی است.
فرمت این بازی جاوا می باشد و قابلیت نصب بر روی کلیه گوشی های موبایل با سایز تصویر ۲۴۰×۳۲۰ پیکسل را دارا می باشد


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:46 ] [ محمد ]

[تصویر:  1_rain.gif]

[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:42 ] [ محمد ]

میتوانم دنیا را یک دستی فتح کنم

به شرطی که دست دیگرم را تو گرفته باشی . . .

جدیدترین پیامک ها و اس ام اس های عاشقانه

.

.

.

شیشه های شکسته تعویض می شوند

پل های شکسته ، تعمیر

آدم های شکسته ، فراموش . . .

.

.

.

همه میگن عشق یعنی

دوست داشتن ..

اما

من میگم عشق یعنی

یکی مثل تو داشتن . . .

.

.

.

لحظه‌ های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند

از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت . . .

.

.

.

خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری

فریاد از آن چشم سیاهی که تو داری

هرچند گلی نیست به خوش چشمی نرگس

در خواب ندیده است نگاهی که تو داری . . .

.

.

.

خـاتـون

بگو که حضرتِ خالق

خودش تو را وقتی که آفرید

چه مدت نگاه کرد ؟؟!

.

.

.

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است

بگذار که آیینه نفرت شده باشد

.

.

.

 روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد

اگر باران بند بیاید از این خانه می روم . . .

.

.

.

کف بینی نکن

دستی که به سویت دراز شده …طالعش تویی . . .

.

.

آنکه دستور زبان عشق را / بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را / در کف مستی نمی بایست داد . . .

.

.

.

لبریز غزل بیا همی آهسته

چون آیه بخوان مرا کمی آهسته

آهسته مرا رها بکن از سر عشق

تا در تو رها شوم دمی آهسته . . .

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:30 ] [ محمد ]

تقلب چیست !؟

یک سری اعمال ننگین در صورت با عرضه بودن واین کاره بودن

شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد.نوعی هلو برو تو گلو  !

.

.

.

یه تعریف دیگه ار تقلب !

۱٫یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

۲٫تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان !

.

.

.

تعریف مراقب :

موجودی ستم کار و ریا پیشه که متاسفانه چشم و گوش و باقی حواس را هم دارد !

سیستمی که نقش دزدگیرمنازل را سر جلسه ایفا میکند !

گالری ضدحال ! موجودی که  روی سینه اش نوشته شده : من مراقبم،شما چطور!؟

یک نوع تله موش زنده !

.

.

.

دعای پاس کردن ترم ! :

الهی ادرکنی پاساً ترمی بالنمراتِ دهی وگاهِ دوازدهی

والحفظ من مشروطی والفلخِ اُستادی والغوِ امتحانی برحمهِ !

.

.

.

تعریف دانشجو :

موجودی است نحیف و لاغر که از تخم مرغ و گوجه تغذیه میکند !

معمولا افسرده است ! و دشمنی عجیبی با کتاب دارد !

مخصوصا شب امتحان !

.

.

.

یه تعریف دیگه از دانشجو ! :

فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

ها ایی دانشجو که وگفتی ینی چه؟؟؟!!!!

.

.

.

اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده

بدان امتحان دارد و هیچ کاری نکرده !

.

.

.

این روزها هیشکی درس نمیخواند !

شما چطور!؟

.

.

.

تعریف استاد :

منبع علم ، ژنراتور دانش ، نیروگاه انسانیت ، تبلوردانایی ، کوه توانایی ، مایه افتخارما

بابا تو  دیگه کی هستی ترین موجود عالم ، خودصفا ، اندوفا ، دارنده انواع  واقسام شفا

ضدجفا ، یاری گر ضعفا ، معلم الخلفا !

.

.

.

تو باهوشی تو حافظه خوبی داری مطمئنم قبول میشی.

.پیامک تلقینی ، شاید فرجی شد!

.

.

.

درس خواندن چقدر دلگیر است / در اتاقی که از تو خسته شده

گوش دادن به تیک تاک زمان / زل زدن به کتاب بسته شده !

.

.

.

دعای شب امتحان

الدعا فی لیالیّ الامتحانیه

اللهم اهد کل الشّوت و المشنگ، لا یعلم من دروسهُ بقدر بز اخفش.

آمین یا کاشف المضطربین فی اللیالی الامتحانیه !

.

.

.

هان ای کسانی که  ازکتاب هایتان به عنوان اشیائی دکوری استفاده کرده اید

اکنون فقط یک معجزه می تواند کارنامه شما را زیر و رو کند !

ستاد ایجاد رعب و وحشت شب امتحان !

.

.

.

راه مبارزه با خواب شب امتحان :

۱ – استفاده از چوب کبریت بین پلک بالا و پایین !

۲- نوشیدن قهوه و چای پر رنگ به مقدار فراوان !

۳ _ بهره گیری از آب یخ

۴_ اقدام به خود زنی !

.

.

.

توصیف شب امتحان

شب سوانح وسوختگی آنجای دانشجو.شبی که در آن  نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند

شب رقص وپایکوبی کلمات جزوه وکتاب  بر روی سسلسله اعصاب محیطی ومرکزی دانشجو !

.

.

.

«دلم شور می زنه، هیچی بلد نیستم، بعیدمی دونم بتونم کل کتاب رو بخونم،

شب ها کابوس امتحانو می بینم و از خواب می پرم و . . . !

از دفتر خاطرات یک  دانش آموز / دانشجوی  تنبل !

.

.

.

من هنوز یک دور هم کتاب رو نخوندم !

شما چطور!؟

.

.

.

حالا  وقت برای درس خوندن داریم، کووو. . .تا فردا

زمزمه های  شیطانی شب امتحان !

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:32 ] [ محمد ]

اولین اس ام اس رو با یک دوبیتی شروع میکنم !

شاعر میگه که :

تقلب توانگر کند مرد را / تو خر کن دبیر خردمند را !

.

.

.

قانون پایستگی واحد :

واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند

بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !

.

.

.

این منم ، تازه از سر جلسه امتحان بلند شدم

همه چی عادیه ، هیچ چیز غیر طبیعی نمیبینید !

پوشک دانشجویان ایزی لایف مخصوص امتحانات !

.

.

.

شیر یا خط دانشجویی :

اگه شیر اومد میخوابم !

اگر خط اومد فیلم میبینم !

اگه راست ایستاد درس میخونم !!

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:29 ] [ محمد ]

- توکل به هر چی که خدا بخواد !(توکل به خدا)

- شناسنامت رو بیار تمدید اعتبار بزن !

- بابام داره میره کربلا  -   واجب یا عمره !!؟!!

- ۳ تا قند آوردم ، ۲تا برای تو ۲تا برای خودم !

- هر اونس طلا  ۱۲۱۰ اونسه !

- رفتیم فرودگاه سوار قطار شدیم رفتیم مشهد !

- کنترل نامحدود ! (کنترل نا محسوس)

- خدا دعا کن که من یاد بگیرم !

- سوال : راستی از فامیلتون چه خبر ؟ جواب : زنش حامله دار شده !

- عکسش رو توی روزنامه نوشته بود !(چاپ کرده بود)

- سوال : شماره کفشت چنده ؟   جواب : لارجم !

- این ۲تا سی دی رو بگیر از روش ۲تا پرینت بگیر ! (کپی)

- گلها رو جلوی نور مستقیم کولر نذاریم !


ادامه مطلب
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:19 ] [ محمد ]

با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن :D

.

.

.

روس ها به سیب زمینی میگن سیب زمینی

البته به زبونه خودشون ولی مطمئنم ترجمه ش همین میشه!

.

.

.

اخرش ما نفهمیدیم تو رو بوسی کردن باید دوتا بوس کنیم یا سه تا

لامصب خیلی شرایط سختیه

یهو میخوای سه تا بوس کنی طرفو

اون دو تا بوس میکنه جا خالی میده وسط جمع ضایع میشی :|

.

.

.

در جوابِ کسی‌ که بهت میگه:

آدم باش حیوون !

باید بگی‌ : من آدم باشم تو تنها می مونی!!

.

.

.

با سلام

یارانه شما این ماه واریز نمیشود

شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !

.

.

.

اسکل پرنده نیست !

در واقع انسانی‌ست که در طول عمر خود پول جمع می‌کند

و قبل از اینکه از آن استفاده کند می‌میرد !

.

.

.

ﺩﺭﺳﺘﻪ الان ﺩﺧﺘﺮﺍ ﭘﺎﺭﮎ ﺩﻭﺑﻞ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘن

ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻧــــــــــــــﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻥ :|

.

.

.

مطالب خنده دار جدید

من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا

فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین!!

.

.

.

ﻳﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻣﺎمانم ﺑﻬﻢ ﺷﻚ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﺸﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺑﻴﺎﺩ ﻧﺼﻴﺤﺘﻢ ﻛﻨﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﻳﻴﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻧﻤﺎﺯﺷﻮ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭﺷﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻛﻲ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﭘﻴﺸﻢ ﻳﻪ ﺳﻴﺐ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : عزیزم ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺐ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ؟ گفتم بله دایی گفت ﺩﻳﮕﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻧﻜﺶ!!! ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ :|

.

.

.

دیشب پارک بودم

یه پسر بچه حدود ۱۰ساله داشت با ۱۰۰تا سرعت میدوید سمت دستشویی…

باباش پشت سرش میدوید

یهو لامصـــب زد پس گردنه پسره میگه بذا من برم پســـــر

مال تو بریزه میگن بچه س :D

.

.

.

همیشه یه احمقی پیدا میشه

که ماشینشو جلوی پارکینگ خونه ت پارک کنه

حتی اگه خونه نداشته باشی !

.

.

.

توی حموم کلی با شیر آب گرم و سرد ور میری

تا حرارت آب مناسب بشه تا میری زیر دوش

یکی یه شیر آب گرم رو تو خونه باز میکنه حرارت آب یهو میره زیر صفر درجه

دوباره تا میآی حرارت رو تنظیم کنی

همون شیر رو میبنده زیر دوش آب پز میشی :|

.

.

.

تا حالا دقت کردین

راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن

کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟


ادامه مطلب
[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:12 ] [ محمد ]

کاریکاتور های با معنی و جدید

http://www.RadsMs.com

سری جدید مجموعه بسیار زیبا از کاریکاتور های با مفهوم

که هر کاریکاتور نمونه ای از مشکلات و ناهنجاری های اجتماعی

در سراسر جهان را به طور هنر مندانه به تصویر کشیده است

اگر دنبال کننده مطالب راد اس ام اس باشید قطعا از مجموعه های قبل دیدن کرده اید

در این مطلب گلچینی از بهترین کاریکاتور ها را برای شما آماده کردیم

امیدواریم لذت ببرید .

کاریکاتور های با مفهوم - www.radsms.com

کاریکاتور جدید

 

 


ادامه مطلب
[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 17:7 ] [ محمد ]

نظر به اینکه عید دیدنی به صورت رفت و برگشت انجام میشه

و با توجه به گرانیهای اخیر جهت رفاه حال مردم

سال ۹۲ عید دیدنی به صورت حذفی برگذار میشود!

.

.

.

یه فـامـیل داریم اسمش “سیـمـین” ـه

الان یـه سـال میشـه کـه “نیم سـاعت” صـداش میکنم !

.

.

.

اس ام اس خنده دار

از قلبم پرسیدم چرا شب ها خوابم نمیره

قلبم جواب داد:

چون بعد از ظهر خوابیدی به من هیچ ربطی نداره !

.

.

.

جوک خنده دار

یارو میره پیش دکتر متخصص میبینه ویزیتش بیست هزار تومن شد!

به دکتر میگه: اگه تخفیف میدی بگم کجام درد میکنه

وگرنه خودت بگرد پیداش کن!

.

.

.

آیا میدانستید در ایران هنگام رد شدن از خیابان های یک طرفه

اگر دو طرف را نگاه نکنید میمیرید !؟

.

.

.

جوک و اس ام اس جدید

نان لواش چیست؟!

به آلیاژی از پلاستیک و آرد می گویند که در دمای مخصوصی پخت می شوند !

 

ادامه مطلب …


ادامه مطلب
[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:57 ] [ محمد ]

غضنفر میخواست تو سیرک استخدام شه

بهش میگن چه کاری بلدی میگه می توونم ادای کلاغ دربیارم

میگن نه این کارو همه بلدن تو استخدام نمیشی

غضنفر با ناراحتی در حالیکه قار قار میکرد پرواز کنان از سیرک دور شد

.

.

.

تغییرات چهره در توالت !

 >_<

 o_-

 o_0

O_O

^_^

.

.

.

جوک و اس ام اس جدید

به حیف نون میگن والیبال چه ورزشیه ؟

میگه : مدل شدیدتر بازی “نزارین بادکنک زمین بخوره” !

.

.

.


ادامه مطلب
[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:56 ] [ محمد ]

لیوان آب ماله قدیما بود !

تو این دوره زمونه باید بگید : موس دستته بزار زمین بیا کار مهم دارم :) )

.

.

.

یه بار واسم نامه رسید بعد نامه رو باز کردم

و هرچی منتظر شدم مثل تو فیلما نویسنده ی نامه

با صدای خودش نامه رو واسم بخونه نخوند !

لحظه ی سختی بود تمام باورهام فروریخت

.

.

.

ایا میدانید در خانه ما شام به قدری درست میشود

که فردا ظهر هم ادامه اش رو بخوریم !؟ :|

.

.

.

ایــنـجـــــــا …

دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}

آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن} … !

.

.

.

اونقدر که ایران عکاس داره

ژاپن دوربین تولید نکرده….!!!!

.

.

.

مطالب طنز

یارو اومده خونمون دزدی هیچی پیدانکرده

منو از خواب بیدار کرده میگه:

دارم میرم ولی این زندگی نیست شما دارین …!! :|

.

.

.

ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ

ﯾﻪ ﺍﺳﻤﺲ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ

” ﺳﻼﻡﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﯾﻪ ﺗﮏ ﺑﺰﻥ ﺷﻤﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﺳﯿﻮ ﮐﻨﻢ “

ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍ ﻧﺼﻒ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﯼ

ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﺗﻠﻔﻨﻢ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ

ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ۹۷ ﺗﺎ ﻣﯿﺴﮑﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ |-:

ﯾﻨﯽ ﺁﯼ ﮐﯽ ﯾﻮﯼ ﻣﻮﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ …

.

.

.

مطالب خنده دار جدید

وقتی یکی جمله‌اش رو با «البته حرف شما میتن…» شروع می‌کنه

منتظر «اما»ی بعدش باشین که قراره در فاضلابو رو سرتون باز کنه !

.

.

.

یکی از گجتهای موفق بالشی هست

که بتونه شبها خوابهامون رو ضبط کنه صبح که بیدار میشیم بزنیمش

به تلویزیون خوابا رو فول اچ‌دی ببینیم!

.

.

.

یادش بخیر یه وقت میگفتن سیگار نکشید پسته بخورید

دیگه از این به بعد باید یه پاکت سیگار بذاریم تو جیب‌مون

هر وقت هوس پسته کردیم یه نخ بکشیم !


ادامه مطلب
[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:4 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۱۱          
ساقی به نور باده برافروز جام ما          مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم          ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق          ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان          کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری          زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری          خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است          زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست          نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان          باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال          هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:7 ] [ محمد ]

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:43 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۱۰          
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما          چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون          روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم          کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است          عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد          زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی          آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش          رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:31 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۹          
رونق عهد شباب است دگر بستان را          می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی          خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش          خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان          مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند          در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح          هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب          کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است          گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد          وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی          دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:30 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۸          
ساقیا برخیز و درده جام را          خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر          برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان          ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور          خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من          سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود          کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است          کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن          هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب          عاقبت روزی بیابی کام را

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:30 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۷         
صوفی بیا که آینه صافیست جام را          تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس          کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین          کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو          یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش          پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند          آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است          ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو          وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:56 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۶         
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را          که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم          مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت          ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی          تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی          به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی          دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز          که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:35 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۵         
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را          دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز          باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون          نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل          هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت          روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است          با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند          گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند          اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی          کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد          دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر          تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند          ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود          ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:32 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۴         
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را          که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا          تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل          که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر          به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست          سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی          به یاد دار محبان بادپیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب          که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ          سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:29 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۳         
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را          به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت          کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب          چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است          به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم          که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم          جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند          جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو          که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ          که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:28 ] [ محمد ]

غزل شمارهٔ ۲         
صلاح کار کجا و من خراب کجا          ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس          کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را          سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد          چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست          کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است          کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال          خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست          قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:24 ] [ محمد ]

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها          که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید          ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم          جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید          که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل          کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر          نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ          متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:34 ] [ محمد ]

بخش ۷ - سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه          
چون گوهر سرخ صبحگاهی          بنمود سپیدی از سیاهی
آن گوهر کان گشاده من          پشت من و پشت زاده من
گوهر به کلاه کان برافشاند          وز گوهر کان شه سخن راند
کاین بیکس را به عقد و پیوند          درکش به پناه آن خداوند
بسپار مرا به عهدش امروز          کو نو قلم است و من نوآموز
تا چون کرمش کمال گیرد          اندرز ترا به فال گیرد
کان تخت نشین که اوج سایست          خرد است ولی بزرگ رایست
سیاره آسمان ملک است          جسم ملک است و جان ملک است
آن یوسف هفت بزم و نه مهد          هم والی عهد و هم ولیعهد
نومجلس و نو نشاط و نومهر          در صدف ملک منوچهر
فخر دو جهان به سر بلندی          مغز ملکان به هوش‌مندی
میراث‌ستان ماه و خورشید          منصوبه گشای بیم و امید
نور بصر بزرگواران          محراب نماز تاجداران
پیرایهٔ تخت و مفخر تاج          کاقبال به روی اوست محتاج
ای از شرف تو شاهزاده          چشم ملک اختسان گشاده
ممزوج دو مملکت به شاهی          چون سیب دو رنگ صبحگاهی
یک تخم به خسروی نشانده          از تخمه کیقباد مانده
در مرکز خط هفت پرگار          یک نقطه نو نشسته بر گار
ایزد به خودت پناه دارد          وز چشم بدت نگاه دارد
دارم به خدا امیدواری          کز غایت ذهن و هوشیاری
آنجات رساند از عنایت          کماده شوی بهر کفایت
هم نامه خسروان بخوانی          هم گفته بخردان بدانی
این گنج نهفته را درین درج          بینی چو مه دو هفته در برج
دانی که چنین عروس مهدی          ناید ز قران هیچ عهدی
گر در پدرش نظر نیاری          تیمار برادرش بداری
از راه نوازش تمامش          رسمی ابدی کنی به نامش
تا حاجتمند کس نباشد          سر پیش و نظر ز پس نباشد
این گفتم و قصه گشت کوتاه          اقبال تو باد و دولت شاه
آن چشم گشاده باد از این نور          وین سرو مباد ازان چمن دور
روی تو به شاه پشت بسته          پشت و دل دشمنان شکسته
زنده به تو شاه جاودانی          چون خضر به آب زندگانی
اجرام سپهر اوج منظر          افروخته باد از این دو پیکر


ادامه مطلب
[ جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, ] [ 9:42 ] [ محمد ]

بخش ۶ - خطاب زمین بوس          
ای عالم جان و جان عالم          دلخوش کن آدمی و آدم
تاج تو ورای تاج خورشید          تخت تو فزون ز تخت جمشید
آبادی عالم از تمامیت          و آزدی مردم از غلامیت
مولا شده جمله ممالک          توقیع ترا به (صح ذلک)
هم ملک جهان به تو مکرم          هم حکم جهان به تو مسلم
هم خطبه تو طراز اسلام          هم سکه تو خلیفه احرام
گر خطبه تو دمند بر خاک          زر خیزد از او به جای خاشاک
ور سکه تو زنند بر سنگ          کس در نزند به سیم و زر چنگ
راضی شده از بزرگواریت          دولت به یتاق نیزه داریت
میرآخوری تو چرخ را کار          کاه و جو ازان کشد در انبار
آنچه از جو و کاه او نشانست          چو خوشه و کاه کهکشانست
بردی ز هوا لطیف خوئی          وز باد صبا عبیر بوئی
فیض تو که چشمه حیاتست          روزی ده اصل امهاتست
پالوده راوق ربیعی          خاک قدم تو از مطیعی
هرجا که دلیست قاف تا قاف          از بندگی تو می‌زند لاف
چون دست ظفر کلاه بخشی          چون فضل خدا گناه بخشی
باقیست به ملک در سیاست          پیش و پس ملک هست پاست
گر پیش روی چراغ راهی          ور پس باشی جهان پناهی
چون مشعله پیش بین موافق          چون صبح پسین منیر و صادق
دیوان عمل نشان تو داری          حکم عمل جهان تو داری
آنها که در این عمل رئیسند          بر خاک تو عبده نویسند
مستوفی عقل و مشرف رای          در مملکت تو کار فرمای
دولت که نشانه مراد است          در حق تو صاحب اعتقاد است
نصرت که عدو ازو گریزد          از سایه دولت تو خیزد
گوئی علمت که نور دیده است          از دولت و نصرت آفریده است
با هر که به حکم هم نبردی          بندی کمر هزار مردی
بی‌آنکه به خون کنی برش را          در دامنش افکنی سرش را
وآنکس که نظر بدو رسانی          بر تخت سعادتش نشانی
بر فتح نویسی آیتش را          واباد کنی ولایتش را
گرچه نظر تو بر نظامی          فرخنده شد از بلند نامی
او نیز که پاسبان کویست          بر دولت تو خجسته رویست
مرغی که همای نام دارد          چون فرخی تمام دارد
این مرغ که مهر تست مایه‌ش          نشگفت که فرخست سایه‌ش
هر مرغ که مرغ صبحگاهست          ورد نفسش دعای شاهست
با رفعت و قدر نام دارد          بر فتح و ظفر مقام دارد
با رفعت و قدر باد جاهت          با فتح و ظفر سریر و گاهت
عالم همه ساله خرم از تو          معزول مباد عالم از تو
اقبال مطیع و یار بادت          توفیق رفیق کار بادت
چشم همه دوستان گشاده          از دولت شاه و شاهزاده

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:55 ] [ محمد ]

بخش ۵ - در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر          
سر خیل سپاه تاجداران          سر جمله جمله شهریاران
خاقان جهان ملک معظم          مطلق ملک الملوک عالم
دارنده تخت پادشاهی          دارای سپیدی و سیاهی
صاحب جهت جلال و تمکین          یعنی که جلال دولت و دین
تاج ملکان ابوالمظفر          زیبنده ملک هفت کشور
شروانشه آفتاب سایه          کیخسرو کیقباد پایه
شاه سخن اختسان که نامش          مهریست که مهر شد غلامش
سلطان به ترک چتر گفته          پیدا نه خلیفه نهفته
بهرام نژاد و مشتری چهر          در صدف ملک منوچهر
زین طایفه تا به دور اول          شاهیش به نسل دل مسلسل
نطفه‌اش که رسیده گاه بر گاه          تا آدم هست شاه بر شاه
در ملک جهان که باد تا دیر          کوته قلم و دراز شمشیر
اورنگ نشین ملک بی‌نقل          فرمانده بی‌نقیصه چون عقل
گردنکش هفت چرخ گردان          محراب دعای هفت مردان
رزاق نه کاسمان ارزاق          سردار و سریر دار آفاق
فیاضه چشمه معانی          دانای رموز آسمانی
اسرار دوازده علومش          نرمست چنانکه مهر مومش
این هفت قواره شش انگشت          یک دیده چهار دست و نه پشت
تا بر نکشد ز چنبرش سر          مانده است چو حلقه سر به چنبر
دریای خوشاب نام دارد          زو آب حیات وام دارد
کان از کف او خراب گشته          بحر از کرمش سرای گشته
زین سو ظفرش جهان ستاند          زان سو کرمش جهان فشاند
گیرد به بلا رک روانه          بخشد به جناح تازیانه
کوثر چکد از مشام بختش          دوزخ جهد از دماغ لختش
خورشید ممالک جهانست          شایسته بزم و رزم از آنست
مریخ به تیغ و زهره با جام          بر راست و چپش گرفته آرام
زهره دهدش به جام یاری          مریخ کند سلیح داری
از تیغش کوه لعل خیزد          وز جام چو کوه لعل ریزد
چون بنگری آن دو لعل خونخوار          خونی و مییست لعل کردار
لطفش بگه صبوح ساقی          لطفیست چنانکه باد باقی
زخمش که عدو به دوست مقهور          زخمیست که چشم زخم ازو دور
در لطف چو باد صبح تازد          هرجا که رسد جگر نوازد
در زخم چو صاعقه است قتال          بر هر که فتاد سوخت در حال
لطف از دم صبح جان فشان‌تر          زخم از شب هجر جانستان‌تر
چون سنجق شاهیش بجنبد          پولادین صخره را بسنبد
چون طره پرچمش بلرزد          غوغای زمین جوی نیرزد
در گردش روزگار دیر است          کاتش زبر است و آب زیر است
تا او شده شهسوار ابرش          بگذشت محیط آب از آتش
قیصر به درش جنیبه داری          فغفور گدای کیست باری
خورشید بدان گشاده‌روئی          یک عطسه بزم اوست گوئی
وان بدر که نام او منیر است          در غاشیه داریش حقیر است
گویند که بود تیر آرش          چون نیزه عادیان سنان کش
با تیر و کمان آن جهانگیر          در مجری ناوک افتد آن تیر
گویند که داشت شخص پرویز          شکلی و شمایلی دلاویز
با گرد رکابش ار ستیزد          پرویز به قایمی بریزد
بر هر که رسید تیغ تیزش          بربست اجل ره گریزش
بر هر زرهی که نیزه رانده          یک حلقه در آن زره نمانده
زوبینش به زخم نیم خورده          شخص دو جهان دو نیم کرده
در مهر چو آفتاب ظاهر          در کینه چو روزگارقاهر
چون صبح به مهر بی‌نظیر است          چون مهر به کینه شیر گیر است
بربست به نام خود به شش حرف          گرد کمر زمانه شش طرف
از شش زدن حروف نامش          بر نرد شده ندب تمامش
گر دشمن او چو پشه جو شد          با صرصر قهر او نکو شد
چون موکب آفتاب خیزد          سایه به طلایه خود گریزد
آنجا که سمند او زند سم          شیر از نمط زمین شود گم
تیرش چو برات مرگ راند          کس نامه زندگی نخواند
چون خنجر جزع گون برآرد          لعل از دل سنگ خون برآرد
چون تیغ دو رویه بر گشاید          ده ده سر دشمنان رباید
بر دشمن اگر فراسیابست          تنها زدنش چو آفتابست
لشگر گره کمر نبسته          کو باشد خصم را شکسته
چون لشگر او بدو رسیده          از لشگر خصم کس ندیده
صد رستمش ارچه در رکابست          لشکر شکنیش ازین حسابست
چون بزم نهد به شهر یاری          پیدا شود ابر نو بهاری
چندان که وجوه ساز بیند          بخشد نه چنانکه باز بیند
چندان که به روزی او کند خرج          دوران نکند به سالها درج
بخشیدن گوهرش به کیل است          تحریر غلام خیل خیل است
زان جام که جم به خود نبخشید          روزی نبود که صد نبخشید
سفتی جسد جهان ندارد          کز خلعت او نشان ندارد
یا جودش مشک قیر باشد          چینی نه که چین حقیر باشد
گیرد به جریده حصاری          بخشید به قصیده دیاری
آن فیض که ریزد او به یک جوش          دریاش نیاورد در آغوش
زر با دل او که بس فراخست          گوئی نه زر است سنگلاخست
گر هر شه را خزینه خیزد          شاه اوست گر او خزینه ریزد
با پشه‌ای آن چنان کند جود          کافزون کندش ز پیل محمود
در سایه تخت پیل سایش          پیلان نکشند پیل پایش
دریای فرات شد ولیکن          دریای روان فرات ساکن
آن روز که روز بار باشد          نوروز بزرگوار باشد
نادیه بگویم از جد و بخت          کو چون بود از شکوه بر تخت
چون بدر که سر برآرد از کوه          صف بسته ستاره گردش انبوه
یا چشمه آفتاب روشن          کاید به نظاره گاه گلشن
یا پرتو رحمت الهی          کاید به نزول صبحگاهی
هر چشم که بیند آنچنان نور          چشم بد خلق ازو شود دور
یارب تو مرا کاویس نامم          در عشق محمدی تمامم
زان شه که محمدی جمالست          روزیم کن آنچه در خیالست

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:24 ] [ محمد ]

بخش ۴ - سبب نظم کتاب          
روزی به مبارکی و شادی          بودم به نشاط کیقبادی
ابروی هلالیم گشاده          دیوان نظامیم نهاده
آیینه بخت پیش رویم          اقبال به شانه کرده مویم
صبح از گل سرخ دسته بسته          روزم به نفس شده خجسته
پروانه دل چراغ بر دست          من بلبل باغ و باغ سرمست
بر اوج سخن علم کشیده          در درج هنر قلم کشیده
منقار قلم به لعل سفتن          دراج زبان به نکته گفتن
در خاطرم اینکه وقت کار است          کاقبال رفیق و بخت یار است
تا کی نفس تهی گزینم          وز شغل جهان تهی نشینم
دوران که نشاط فربهی کرد          پهلو ز تهی روان تهی کرد
سگ را که تهی بود تهی گاه          نانی نرسد تهی در این راه
برساز جهان نوا توان ساخت          کانراست جهان که با جهان ساخت
گردن به هوا کسی فرازد          کو با همه چون هوا بسازد
چون آینه هر کجا که باشد          جنسی به دروغ بر تراشد
هر طبع که او خلاف جویست          چون پرده کج خلاف گویست
هان دولت گر بزرگواری          کردی ز من التماس کاری
من قرعه زنان به آنچنان فال          واختر به گذشتن اندران حال
مقبل که برد چنان برد رنج          دولت که دهد چنان دهد گنج
در حال رسید قاصد از راه          آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم          ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی          افروخته‌تر ز شب چراغی
کای محرم حلقه غلامی          جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز          سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری          بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون          رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی          بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکربین          جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه          آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف          شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی          این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم          کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست          ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر          در مرسله که می‌کشی در
ترکی صفت وفای مانیست          ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید          او را سخن بلند باید
چون حلقه شاه یافت گوشم          از دل به دماغ رفت هوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم          نه دیده که ره به گنج یابم
سرگشته شدم دران خجالت          از سستی عمر و ضعف حالت
کس محرم نه که راز گویم          وین قصه به شرح باز گویم
فرزند محمد نظامی          آن بر دل من چو جان گرامی
این نسخه چو دل نهاد بر دست          در پهلوی من چو سایه بنشست
داد از سر مهر پای من بوس          کی آنکه زدی بر آسمان کوس
خسروشیرین چو یاد کردی          چندین دل خلق شاد کردی
لیلی و مجنون ببایدت گفت          تا گوهر قیمتی شود جفت
این نامه نغز گفته بهتر          طاووس جوانه جفته بهتر
خاصه ملکی چو شاه شروان          شروان چه که شهریار ایران
نعمت ده و پایگاه سازست          سرسبز کن و سخن نوازست
این نامه به نامه از تو در خواست          بنشین و طراز نامه کن راست
گفتم سخن تو هست بر جای          ای آینه روی آهنین رای
لیکن چه کنم هوا دو رنگست          اندیشه فراخ و سینه تنگست
دهلیز فسانه چون بود تنگ          گردد سخن از شد آمدن لنگ
میدان سخن فراخ باید          تا طبع سواریی نماید
این آیت اگرچه هست مشهور          تفسیر نشاط هست ازو دور
افزار سخن نشاط و ناز است          زین هردو سخن بهانه ساز است
بر شیفتگی و بند و زنجیر          باشد سخن برهنه دلگیر
در مرحله‌ای که ره ندانم          پیداست که نکته چند رانم
نه باغ و نه بزم شهریاری          نه رود و نه می نه کامکاری
بر خشکی ریگ و سختی کوه          تا چند سخن رود در اندوه
باید سخن از نشاط سازی          تا بیت کند به قصه بازی
این بود کز ابتدای حالت          کس گرد نگشتش از ملالت
گوینده ز نظم او پر افشاند          تا این غایت نگفت زان ماند
چون شاه جهان به من کند باز          کاین نامه به نام من بپرداز
با اینهمه تنگی مسافت          آنجاش رسانم از لطافت
کز خواندن او به حضرت شاه          ریزد گهر نسفته بر راه
خواننده‌اش اگر فسرده باشد          عاشق شود ار نمرده باشد
باز آن خلف خلیفه زاده          کاین گنج به دوست در گشاده
یک دانه اولین فتوحم          یک لاله آخرین صبوحم
گفت ای سخن تو همسر من          یعنی لقبش برادر من
در گفتن قصه‌ای چنین چست          اندیشه نظم را مکن سست
هرجا که بدست عشق خوانیست          این قصه بر او نمک فشانیست
گرچه نمک تمام دارد          بر سفره کباب خام دارد
چون سفته خارش تو گردد          پخته به گزارش تو گردد
زیبا روئی بدین نکوئی          وانگاه بدین برهنه روئی
کس در نه به قدر او فشانده است          زین روی برهنه روی مانداست
جانست و چو کس به جان نکوشد          پیراهن عاریت نپوشد
پیرایه جان ز جان توان ساخت          کس جان عزیز را نینداخت
جان بخش جهانیان دم تست          وین جان عزیز محرم تست
از تو عمل سخن گزاری          از بنده دعا ز بخت یاری
چون دل دهی جگر شنیدم          دل دوختم و جگر دریدم
در جستن گوهر ایستادم          کان کندم و کیمیا گشادم
راهی طلبید طبع کوتاه          کاندیشه بد از درازی راه
کوته‌تر از این نبود راهی          چابکتر از این میانه گاهی
بحریست سبک ولی رونده          ماهیش نه مرده بلکه زنده
بسیار سخن بدین حلاوت          گویند و ندارد این طراوت
زین بحر ضمیر هیچ غواص          بر نارد گوهری چنین خاص
هر بیتی از او چه رسته‌ای در          از عیب تهی و از هنر پر
در جستن این متاع نغزم          یک موی نبود پای لغزم
می‌گفتم و دل جواب می‌داد          خاریدم و چشمه آب می‌داد
دخلی که ز عقل درج کردم          در زیور او به خرج کردم
این چار هزار بیت اکثر          شد گفته به چار ماه کمتر
گر شغل دگر حرام بودی          در چاره شب تمام بودی
بر جلوه این عروس آزاد          آبادتر آنکه گوید آباد
آراسته شد به بهترین حال          در سلخ رجب به‌ثی و فی دال
تاریخ عیان که داشت با خود          هشتاد و چهار بعد پانصد
پرداختمش به نغز کاری          و انداختمش بدین عماری
تا کس نبرد به سوی او راه          الا نظر مبارک شاه

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:22 ] [ محمد ]

بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش          

در نوبت بار عام دادن          باید همه شهر جام دادن
فیاضه ابر جود گشتن          ریحان همه وجود گشتن
باریدن بی‌دریغ چون مل          خندیدن بی‌نقاب چون گل
هرجای چو آفتاب راندن          در راه ببدره زر فشاندن
دادن همه را به بخشش عام          وامی و حلال کردن آن وام
پرسیدن هر که در جهان هست          کز فاقه روزگار چون رست
گفتن سخنی که کار بندد          زان قطره چو غنچه باز خندد
من کین شکرم در آستین است          ریزم که حریف نازنین است
بر جمله جهان فشانم این نوش          فرزند عزیز خود کند گوش
من بر همه تن شوم غذاساز          خود قسم جگر بدو رسد باز
ای ناظر نقش آفرینش          بر دار خلل ز راه بینش
در راه تو هر کرا وجودیست          مشغول پرستش و سجودیست
بر طبل تهی مزن جرس را          بیکار مدان نوای کس را
هر ذره که هست اگر غباریست          در پرده مملکت بکاریست
این هفت حصار برکشیده          بر هزل نباشد آفریده
وین هفت رواق زیر پرده          آخر به گزاف نیست کرده
کار من و تو بدین درازی          کوتاه کنم که نیست بازی
دیباچه ما که در نورد است          نز بهر هوی و خواب و خورد است
از خواب و خورش به اربتابی          کین در همه گاو و خر بیابی
زان مایه که طبعها سرشتند          ما را ورقی دگر نوشتند
تا در نگریم و راز جوئیم          سررشته کار باز جوئیم
بینیم زمین و آسمان را          جوئیم یکایک این و آن را
کاین کار و کیائی از پی چیست          او کیست کیای کار او کیست
هر خط که برین ورق کشید است          شک نیست در آنکه آفرید است
بر هر چه نشانه طرازیست          ترتیب گواه کار سازیست
سوگند دهم بدان خدایت          کین نکته به دوست رهنمایت
کان آینه در جهان که دید است          کاول نه به صیقلی رسید است
بی‌صیقلی آینه محال است          هردم که جز این زنی وبال است
در هر چه نظر کنی به تحقیق          آراسته کن نظر به توفیق
منگر که چگونه آفریده است          کان دیده‌وری ورای دیده است
بنگر که ز خود چگونه برخاست          وآن وضع به خود چگونه شد راست
تا بر تو به قطع لازم آید          کان از دگری ملازم آید
چون رسم حواله شد برسام          رستی تو ز جهل و من ز دشنام
هر نقش بدیع کایدت پیش          جز مبدع او در او میندیش
زین هفت پرند پرنیان رنگ          گر پای برون نهی خوری سنگ
پنداشتی این پرند پوشی          معلوم تو گردد ار بکوشی
سررشته راز آفرینش          دیدن نتوان به چشم بینش
این رشته قضا نه آنچنان تافت          کورا سررشته وا توان یافت
سررشته قدرت خدائی          بر کس نکند گره گشائی
عاجز همه عاقلان و شیدا          کین رقعه چگونه کرد پیدا
گرداند کس که چون جهان کرد          ممکن که تواند آنچنان کرد
چون وضع جهان ز ما محالست          چونیش برون‌تر از خیالست
در پرده راز آسمانی          سریست ز چشم ما نهانی
چندانکه جنیبه رانم آنجا          پی برد نمی‌توانم آنجا
در تخته هیکل رقومی          خواندم همه نسخه نجومی
بر هر چه از آن برون کشیدم          آرام گهی درون ندیدم
دانم که هر آنچه ساز کردند          بر تعبیه‌ایش باز کردند
هرچ آن نظری در او توان بست          پوشیده خزینه‌ای در آن هست
آن کن که کلید آن خزینه          پولاد بود نه آبگینه
تا چون به خزینه در شتابی          شربت طلبی نه زهر یابی
پیرامن هر چه ناپدیدست          جدول کش خود خطی کشیدست
وآن خط که ز اوج بر گذشته          عطفیست به میل بازگشته
کاندیشه چو سر به خط رساند          جز باز پس آمدن نداند
پرگار چو طوف ساز گردد          در گام نخست باز گردد
این حلقه که گرد خانه بستند          از بهر چنین بهانه بستند
تا هر که ز حلقه بر کند سر          سرگشته شود چو حلقه بر در
در سلسله فلک مزن دست          کین سلسله را هم آخری هست
گر حکم طبایع است بگذار          کو نیز رسد به آخر کار
بیرون‌تر ازین حواله گاهیست          کانجا به طریق عجز راهیست
زان پرده نسیم ده نفس را          کو پرده کژ نداد کس را
این هفت فلک به پرده سازی          هست از جهت خیال بازی
زین پرده ترانه ساخت نتوان          واین پرده به خود شناخت نتوان
گر پرده شناس ازین قیاسی          هم پرده خود نمی‌شناسی
گر باربدی به لحن و آواز          بی‌پرده مزن دمی بر این ساز
با پرده دریدگان خودبین          در خلوت هیچ پرده منشین
آن پرده طلب که چون نظامی          معروف شوی به نیکنامی
تا چند زمین نهاد بودن          سیلی خود خاک و باد بودن
چون باد دویدن از پی خاک          مشغول شدن به خار و خاشاک
بادی که وکیل خرج خاکست          فراش گریوه مغاکست
بستاند ازین بدان سپارد          گه مایه برد گهی بیارد
چندان که زمیست مرز بر مرز          خاکیست نهاده درز بر درز
گه زلزله گاه سیل خیزد          زین ساید خاک و زان بریزد
چون زلزله ریزد آب ساید          درزی زخریطه واگشاید
وان درز به صدمه‌های ایام          وادی کده‌ای شود سرانجام
جوئی که درین گل خرابست          خاریده باد و چاک آبست
از کوی زمین چو بگذری باز          ابر و فلک است در تک و تاز
هر یک به میانه دگر شرط          افتاده به شکل گوی در خرط
این شکل کری نه در زمین است          هر خط که به گرد او چنین است
هر دود کزین مغاک خیزد          تا یک دو سه نیزه بر ستیزد
وآنگه به طریق میل ناکی          گردد به طواف دیر خاکی
ابری که برآید از بیابان          تا مصعد خود شود شتابان
بر اوج صعود خود بکوشد          از حد صعود بر نجوشد
او نیز طواف دیر گیرد          از دایره میل می‌پذیرد
بینیش چو خیمه ایستاده          سر بر افق زمین نهاده
تا در نگری به کوچ و خیلش          دانی که به دایره است میلش
هر جوهر فردکو بسیط است          میلش به ولایت محیط است
گردون که محیط هفت موج است          چندان که همی‌رود در اوج است
گر در افق است و گر در اعلاست          هرجا که رود به سوی بالاست
زآنجا که جهان خرامی اوست          بالائی او تمامی اوست
بالا طلبان که اوج جویند          بالای فلک جز این نگویند
نز علم فلک گره گشائیست          خود در همه علم روشنائیست
گرمایه جویست ور پشیزی          از چار گهر در اوست چیزی
اما نتوان نهفت آن جست          کین دانه در آب و خاک چون رست
گرمایه زمین بدو رساند          بخشیدن صورتش چه داند
وآنجا که زمین به زیر پی‌بود          در دانه جمال خوشه کی بود
گیرم که ز دانه خوشه خیزد          در قالب صورتش که ریزد
در پرده این خیال گردان          آخر سببی است حال گردان
نزدیک تو آن سبب چه چیز است          بنمای که این سخن عزیز است
داننده هر آن سبب که بیند          داند که مسبب آفریند
زنهار نظامیا در این سیر          پابست مشو به دام این دیر

[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:20 ] [ محمد ]

بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)          
ای شاه سوار ملک هستی          سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل          حلوای پسین و ملح اول
نوباوه باغ اولین صلب          لشکرکش عهد آخرین تلب
ای حاکم کشور کفایت          فرمانده فتوی ولایت
هرک آرد با تو خودپرستی          شمشیر ادب خورد دو دستی
ای بر سر سدره گشته راهت          وی منظر عرش پایگاهت
ای خاک تو توتیای بینش          روشن بتو چشم آفرینش
شمعی که نه از تو نور گیرد          از باد بروت خود بمیرد
ای قائل افصح القبایل          یک زخمی اوضح الدلایل
دارنده حجت الهی          داننده راز صبحگاهی
ای سید بارگاه کونین          نسابه شهر قاب قوسین
رفته ز ولای عرش والا          هفتاد هزار پرده بالا
ای صدر نشین عقل و جان هم          محراب زمین و آسمان هم
گشته زمی آسمان ز دینت          نی‌نی شده آسمان زمینت
ای شش جهه از تو خیره مانده          بر هفت فلک جنیبه رانده
شش هفت هزار سال بوده          کین دبدبه را جهان شنوده
ای عقل نواله پیچ خوانت          جان بنده نویس آستانت
هر عقل که بی تو عقل برده          هر جان که نه مرده تو مرده
ای کینت و نام تو موید          بوالقاسم وانگهی محمد
عقل ارچه خلیفه شگرف است          بر لوح سخن تمام حرف است
هم مهر مویدی ندارد          تا مهر محمدی ندارد
ای شاه مقربان درگاه          بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود          مقصود جهان جهان مقصود
سر جوش خلاصه معانی          سرچشمه آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم          روی تو چراغ چشم عالم
دوران که فرس نهاده تست          با هفت فرس پیاده تست
طوف حرم تو سازد انجم          در گشتن چرخ پی کندگم
آن کیست که بر بساط هستی          با تو نکند چو خاک پستی
اکسیر تو داد خاک را لون          وز بهر تو آفریده شد کون
سر خیل توئی و جمله خیلند          مقصود توئی همه طفیلند
سلطان سریر کایناتی          شاهنشه کشور حیاتی
لشگر گه تو سپهر خضرا          گیسوی تو چتر و غمزه طغرا
وین پنج نماز کاصل توبه است          در نوبتی تو پنج نوبه است
در خانه دین به پنج بنیاد          بستی در صد هزار بیداد
وین خانه هفت سقف کرده          بر چار خلیفه وقف کرده
صدیق به صدق پیشوا بود          فاروق ز فرق هم جدا بود
وان پیر حیائی خدا ترس          با شیر خدای بود همدرس
هر چار ز یک نورد بودند          ریحان یک آبخورد بودند
زین چار خلیفه ملک شدراست          خانه به چهار حد مهیاست
ز آمیزش این چهارگانه          شد خوش نمک این چهارخانه
دین را که چهار ساق دادی          زینگونه چهار طاق دادی
چون ابروی خوب تو در آفاق          هم جفت شد این چهار وهم طاق
از حلقه دست بند این فرش          یک رقص تو تا کجاست تا عرش
ای نقش تو معرج معانی          معراج تو نقل آسمانی
از هفت خزینه در گشاده          بر چهار گهر قدم نهادن
از حوصله زمانه تنگ          بر فرق فلک زده شباهنگ
چون شب علم سیاه برداشت          شبرنگ تو رقص راه برداشت
خلوتگه عرش گشت جایت          پرواز پری گرفت پایت
سر برزده از سرای فانی          بر اوج سرای ام هانی
جبریل رسید طوق در دست          کز بهر تو آسمان کمر بست
بر هفت فلک دو حلقه بستند          نظاره تست هر چه هستند
برخیز هلا نه وقت خوابست          مه منتظر تو آفتابست
در نسخ عطارد از حروفت          منسوخ شد آیت وقوفت
زهره طبق نثار بر فرق          تا نور تو کی برآید از شرق
خورشید به صورت هلالی          زحمت ز ره تو کرده خالی
مریخ ملازم یتاقت          موکب رو کمترین وشاقت
دراجه مشتری بدان نور          از راه تو گفته چشم بد دور
کیوان علم سیاه بر دوش          در بندگی تو حلقه در گوش
در کوکبه چنین غلامان          شرط است برون شدن خرامان
امشب شب قدرتست بشتاب          قدر شب قدر خویش دریاب
ای دولتی آن شبی که چون روز          گشت از قدم تو عالم افروز
پرگار به خاک در کشیدی          جدول به سپهر بر کشیدی
برقی که براق بود نامش          رفق روش تو کرد رامش
بر سفت چنان نسفته تختی          طیاره شدی چو نیک بختی
زآنجا که چنان یک اسبه راندی          دوران دواسبه را بماندی
ربع فلک از چهارگوشه          داده ز درت هزار خوشه
از سرخ و سپید دخل آن باغ          بخش نظر تو مهر ما زاغ
بر طره هفت بام عالم          نه طاس گذاشتی نه پرچم
هم پرچم چرخ را گسستی          هم طاسک ماه را شکستی
طاوس پران چرخ اخضر          هم بال فکنده با تو هم پر
جبریل ز همرهیت مانده          (الله معک) ز دور خوانده
میکائیلت نشانده بر سر          واورده به خواجه تاش دیگر
اسرافیل فتاده در پای          هم نیم رهت بمانده برجای
رفرف که شده رفیق راهت          برده به سریر سدره گاهت
چون از سر سدره بر گذشتی          اوراق حدوث در نوشتی
رفتی ز بساط هفت فرشی          تا طارم تنگبار عرشی
سبوح زنان عرش پایه          از نور تو کرده عرش سایه
از حجله عرش بر پریدی          هفتاد حجاب را دریدی
تنها شدی از گرانی رخت          هم تاج گذاشتی و هم تخت
بازار جهت بهم شکستی          از زحمت تحت وفوق رستی
خرگاه برون زدی ز کونین          در خیمه خاص قاب قوسین
هم حضرت ذوالجلال دیدی          هم سر کلام حق شنیدی
از غایت وهم و غور ادراک          هم دیدن وهم شنودنت پاک
درخواستی آنچه بود کامت          درخواسته خاص شد به نامت
از قربت حضرت الهی          باز آمدی آنچنانکه خواهی
گلزار شکفته از جبینت          توقیع کرم در آستینت
آورده برات رستگاران          از بهر چو ما گناهکاران
ما را چه محل که چون تو شاهی          در سایه خود کند پناهی
زآنجا که تو روشن آفتابی          بر ما نه شگفت اگر نتابی
دریای مروتست رایت          خضرای نبوتست جایت
شد بی تو به خلق بر مروت          بر بسته‌تر از در نبوت
هر که از قدم تو سرکشیده          دولت قلمیش در کشیده
وان کو کمر وفات بسته          بر منظره ابد نشسته
باغ ارم از امید و بیمت          جزیت ده نافه نسیمت
ای مصعد آسمان نوشته          چون گنج به خاک بازگشته
از سرعت آسمان خرامی          سری بگشای بر نظامی
موقوف نقاب چند باشی          در برقع خواب چند باشی
برخیز و نقاب رخ برانداز          شاهی دو سه را به رخ درانداز
این سفره ز پشت بار برگیر          وین پرده ز روی کار برگیر
رنگ از دو سیه سفید بزدای          ضدی ز چهار طبع بگشای
یک عهد کن این دو بی‌وفا را          یک دست کن این چهار پا را
چون تربیت حیات کردی          حل همه مشکلات کردی
زان نافه به باد بخش طیبی          باشد که به ما رسد نصیبی
زان لوح که خواندی از بدایت          در خاطر ما فکن یک آیت
زان صرف که یافتیش بی‌صرف          در دفتر ما نویس یک حرف
بنمای به ما که ما چه نامیم          وز بت گر و بت شکن کدامیم
ای کار مرا تمامی از تو          نیروی دل نظامی از تو
زین دل به دعا قناعتی کن          وز بهر خدا شفاعتی کن
تا پرده ما فرو گذارند          وین پرده که هست بر ندارند

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:27 ] [ محمد ]

ان هایی که می خواهند تا اخر کتاب لیلی ومجنون رو بذارم لطف کنین نظر بدید اگه نظرات خوب بود کتاب خسرو و شیرین هم براتون روی وب میذارم واگرکتابای بیشتری می خواهید در خبر نامه وبلاگ عضو شوید

بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده      

    
ای نام تو بهترین سرآغاز          بی‌نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم          جز نام تو نیست بر زبانم
ای کار گشای هر چه هستند          نام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اول          بی‌حجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستی          کوته ز درت دراز دستی
ای خطبه تو تبارک الله          فیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس نه عماری          بر درگه تو به پرده داری
ای هست نه بر طریق چونی          دانای برونی و درونی
ای هرچه رمیده وارمیده          در کن فیکون تو آفریده
ای واهب عقل و باعث جان          با حکم تو هست و نیست یکسان
ای محرم عالم تحیر          عالم ز تو هم تهی و هم پر
ای تو به صفات خویش موصوف          ای نهی تو منکر امر معروف
ای امر تو را نفاذ مطلق          وز امر تو کائنات مشتق
ای مقصد همت بلندان          مقصود دل نیازمندان
ای سرمه کش بلند بینان          در باز کن درون نشینان
ای بر ورق تو درس ایام          ز آغاز رسیده تا به انجام
صاحب توئی آن دگر غلامند          سلطان توئی آن دگر کدامند
راه تو به نور لایزالی          از شرک و شریک هر دو خالی
در صنع تو کامد از عدد بیش          عاجز شده عقل علت اندیش
ترتیب جهان چنانکه بایست          کردی به مثابتی که شایست
بر ابلق صبح و ادهم شام          حکم تو زد این طویله بام
گر هفت گره به چرخ دادی          هفتاد گره بدو گشادی
خاکستری ار ز خاک سودی          صد آینه را بدان زدودی
بر هر ورقی که حرف راندی          نقش همه در دو حرف خواندی
بی‌کوه کنی ز کاف و نونی          کردی تو سپهر بیستونی
هر جا که خزینه شگرفست          قفلش به کلید این دو حرفست
حرفی به غلط رها نکردی          یک نکته درو خطا نکردی
در عالم عالم آفریدن          به زین نتوان رقم کشیدن
هر دم نه به حق دسترنجی          بخشی به من خراب گنجی
گنج تو به بذل کم نیاید          وز گنج کس این کرم نیاید
از قسمت بندگی و شاهی          دولت تو دهی بهر که خواهی
از آتش ظلم و دود مظلوم          احوال همه تراست معلوم
هم قصه نانموده دانی          هم نامه نانوشته خوانی
عقل آبله پای و کوی تاریک          وآنگاه رهی چو موی باریک
توفیق تو گر نه ره نماید          این عقده به عقل کی گشاید
عقل از در تو بصر فروزد          گر پای درون نهد بسوزد
ای عقل مرا کفایت از تو          جستن ز من و هدایت از تو
من بددل و راه بیمناکست          چون راهنما توئی چه باکست
عاجز شدم از گرانی بار          طاقت نه چگونه باشد این کار
می‌کوشم و در تنم توان نیست          کازرم تو هست باک از آن نیست
گر لطف کنی و گر کنی قهر          پیش تو یکی است نوش یا زهر
شک نیست در اینکه من اسیرم          کز لطف زیم ز قهر میرم
یا شربت لطف دار پیشم          یا قهر مکن به قهر خویشم
گر قهر سزای ماست آخر          هم لطف برای ماست آخر
تا در نقسم عنایتی هست          فتراک تو کی گذارم از دست
وآن دم که نفس به آخر آید          هم خطبه نام تو سراید
وآن لحظه که مرگ را بسیجم          هم نام تو در حنوط پیچم
چون گرد شود وجود پستم          هرجا که روم تو را پرستم
در عصمت اینچنین حصاری          شیطان رجیم کیست باری
چون حرز توام حمایل آمود          سرهنگی دیو کی کند سود
احرام گرفته‌ام به کویت          لبیک زنان به جستجویت
احرام شکن بسی است زنهار          ز احرام شکستنم نگهدار
من بیکس و رخنها نهانی          هان ای کس بیکسان تو دانی
چون نیست به جز تو دستگیرم          هست از کرم تو ناگزیرم
یک ذره ز کیمیای اخلاص          گر بر مس من زنی شوم خاص
آنجا که دهی ز لطف یک تاب          زر گردد خاک و در شود آب
من گر گهرم و گر سفالم          پیرایه توست روی مالم
از عطر تو لافد آستینم          گر عودم و گر درمنه اینم
پیش تو نه دین نه طاعت آرم          افلاس تهی شفاعت آرم
تا غرق نشد سفینه در آب          رحمت کن و دستگیر و دریاب
بردار مرا که اوفتادم          وز مرکب جهل خود پیادم
هم تو به عنایت الهی          آنجا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت خود رهائیم ده          با نور خود آشنائیم ده
تا چند مرا ز بیم و امید          پروانه دهی به ماه و خورشید
تا کی به نیاز هر نوالم          بر شاه و شبان کنی حوالم
از خوان تو با نعیم‌تر چیست          وز حضرت تو کریمتر کیست
از خرمن خویش ده زکاتم          منویس به این و آن براتم
تا مزرعه چو من خرابی          آباد شود به خاک و آبی
خاکی ده از آستان خویشم          وابی که دغل برد ز پیشم
روزی که مرا ز من ستانی          ضایع مکن از من آنچه مانی
وآندم که مرا به من دهی باز          یک سایه ز لطف بر من انداز
آن سایه نه کز چراغ دور است          آن سایه که آن چراغ نوراست
تا با تو چو سایه نور گردم          چون نور ز سایه دور گردم
با هر که نفس برآرم اینجا          روزیش فروگذارم اینجا
درهای همه ز عهد خالیست          الا در تو که لایزالیست
هر عهد که هست در حیاتست          عهد از پس مرگ بی‌ثباتست
چون عهد تو هست جاودانی          یعنی که به مرگ و زندگانی
چندانکه قرار عهد یابم          از عهد تو روی برنتابم
بی‌یاد توام نفس نیاید          با یاد تو یاد کس نیاید
اول که نیافریده بودم          وین تعبیه‌ها ندیده بودم
کیمخت اگر از زمیم کردی          با زاز زمیم ادیم کردی
بر صورت من ز روی هستی          آرایش آفرین تو بستی
واکنون که نشانه گاه جودم          تا باز عدم شود وجودم
هرجا که نشاندیم نشستم          وآنجا که بریم زیر دستم
گردیده رهیت من در این راه          گه بر سر تخت و گه بن چاه
گر پیر بوم و گر جوانم          ره مختلف است و من همانم
از حال به حال اگر بگردم          هم بر رق اولین نوردم
بی‌جاحتم آفریدی اول          آخر نگذاریم معطل
گر مرگ رسد چرا هراسم          کان راه بتست می‌شناسم
این مرگ نه، باغ و بوستانست          کو راه سرای دوستانست
تا چند کنم ز مرگ فریاد          چون مرگ ازوست مرگ من باد
گر بنگرم آن چنان که رایست          این مرگ نه مرگ نقل جایست
از خورد گهی به خوابگاهی          وز خوابگهی به بزم شاهی
خوابی که به بزم تست راهش          گردن نکشم ز خوابگاهش
چون شوق تو هست خانه خیزم          خوش خسبم و شادمانه خیزم
گر بنده نظامی از سر درد          در نظم دعا دلیریی کرد
از بحر تو بینم ابر خیزش          گر قطره برون دهد مریزش
گر صد لغت از زبان گشاید          در هر لغتی ترا ستاید
هم در تو به صد هزار تشویر          دارد رقم هزار تقصیر
ور دم نزند چو تنگ حالان          دانی که لغت زبان لالان
گر تن حبشی سرشته تست          ور خط ختنی نبشته تست
گر هر چه نبشته‌ای بشوئی          شویم دهن از زیاده گوئی
ور باز به داورم نشانی          ای داور داوران تو دانی
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ          و ایام عنان ستاند از چنگ
ره باز ده از ره قبولم          بر روضه تربت رسولم

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:17 ] [ محمد ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

به وبم وبت وبش خوش اومدی این شالله سلامت باشید
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 171
بازدید ماه : 168
بازدید کل : 56117
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



Alternative content